سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الحق مع علی و علی مع الحق

روز شمار عاشورا (10 روز)

    نظر

ده روز دیگر کربلا به خون خواهد نشست

 

 

امام صادق (علیه السلام) : هیچکس نیست که درباره حسین(علیه السلام) شعری بگوید و بگرید و بگریاند ، مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد .  (بحار الانوار)

 

کیست حسین را یاری کند؟


روز شمار عاشورا (11 روز)

    نظر

 

یازده روز دیگر کربلا به خون خواهد نشست

 

امام حسین (علیه السلام) فرمود:

کاری مکن که از آن پوزش بخواهی، زیرا مومن نه بد می کند و نه عذر می طلبد و منافق هر روز بد می کند و عذر می خواهد.


 کیست حسین را یاری کند؟


روز شمار عاشورا (12 روز)

    نظر

دوازده روز دیگر کربلا به خون خواهد نشست

 

  

 

امام زمان (عج) خطاب به امام حسین (علیه السلام) : مجالس ماتم برای تو در اعلا علیین (عالم ملکوت) برپا شد. حوریان بهشتی در عزای تو بر سر و صورت زدند و آسمان و ساکنانش ، و بهشت و نگهبانانش ، کوهها و دامنه هایش، دریاها و ماهیانش، باغهای بهشتی و نوجوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم و مشعرالحرام و حرم خانه خدا و اطراف آن همگی در ماتم تو گریستند .( بحار الانوار )

 

 

 

                                                                                            کیست حسین را یاری کند؟


روز شمار عاشورا (13 روز)

    نظر

سیزده روز دیگر کربلا به خون خواهد نشست

 

 

تولد امام حسین(علیه السلام) در ماه شعبان است که شهادت هیچکدام از معصومین در آن ماه نقل نشده است و شهادت آن بزرگوار در ماه محرم است که تولد هیچ یک از معصومین در آن ماه اتفاق نیفتاده است

 

کیست حسین را یاری کند؟


ویزه نامه عید غدیر

    نظر

عید غدیر خم بر عموم مسلمین جهان مبارک باد

 

 

ای علی تو نشان هدایت این امتی؛ هر که تو را دوست بدارد ، رستگار شود و هر که تو را دشمن بدارد ، به هلاک افتد.    پیامبر اکرم (ص)

ولایت علی بن ابی طالب (ع) ولایت خدا و محبت او عبادت خدا و پیروی از او فریضه ای از جانب خدا است . پیامبر اکرم (ص)

هر که من مولای اویم پس علی مولای او است .  پیامبر اکرم (ص)

روز غدیر خم برترین عید امت من است .  پیامبر اکرم (ص)

خداوند پس از غدیر خم برای کسی حجت و عذری باقی نگذاشت .  حضرت فاطمه زهرا (س )

 

 

غدیر، تنها نه به عنوان «روزى تاریخى‏» ، بلکه به عنوان یک‏«عید اسلامى‏» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصى‏را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلکه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن‏را بزرگ داشت و برشکوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روزعظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین(علیهم السلام)احیاگردد.

همه این ویژگیها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمندپدید آورد، آنچنان که رسول خدا(ص)و ائمه هدى و مومنانى که پیروآنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از«عیدگرفتن‏» این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به این‏نکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى که ‏مى‏فرماید: «روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است که خداى‏متعال مرا فرمان داد تا برادرم على‏بن ابى‏طالب را به عنوان‏پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله اوراهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین راکامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام رابه عنوان دین، برایشان پسندید.»

کلام دیگر پیامبر(ص)که فرموده بود: «به من تهنیت‏بگویید، به‏من تهنیت‏بگویید.» نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر درکلام حضرت رسول است.

خود امیرالمومنین(ع)در ادامه خط پیامبر، این روز را عید گرفت‏و در سالى که روز جمعه با روز غدیر مصادف شده بود، در ضمن خطبه‏ عید فرمود: «خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عید بزرگ وشکوهمند را مقارن قرار داده است که کمال هرکدام به دیگرى است،تا نیکى واحسان خویش را در باره شما کامل سازد و شما را به راه‏رشد برساند و شما را دنباله‏رو کسانى قرار دهد که بانور هدایتش‏روشنایى گرفته‏اند و شما را به راه نیکوى خویش ببرد و به نحوکامل از شما پذیرایى کند. پس جمعه را محل گردهمایى شما قرارداده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاک سازد و آلودگیهاى‏جمعه تا جمعه را بشوید، نیز براى یادآورى مومنان و بیان خشیت‏تقوا پیشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداشهاى‏مطیعان در روزهاى دیگر قرار داده و کمال این عید، فرمانبردارى‏از امرالهى و پرهیز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست. پس‏توحید خدا، جز با اعتراف به نبوت پیامبر(ص)پذیرفته نیست و دین،جز با قبول ولایت‏به امر الهى قبول نمى‏شود و اسباب طاعت‏خدا جزبا چنگ زدن به دستگیره‏هاى خدا و اهل‏ولایت، سامان نمى‏پذیرد.

خداوند در روز غدیر، برپیامبرش چیزى نازل کرد که بیانگراراده‏اش در باره خالصان و برگزیدگان است و او را فرمان داد که‏پیام را ابلاغ کند و از بیماردلان و منافقان هراس نداشته باشد وحفاظت او را عهده دار باشد... .

(تا آنجا که فرمود:)رحمت‏ خدا برشماباد! پس از پایان این‏تجمع، به خانه‏ها برگردید و به خانواده خود، وسعت و گشایش دهیدو به برادران خود نیکى کنید و خداوند را بر نعمتى که ارزانى‏تان‏کرده، سپاس گویید. باهم باشید، تا خداوند هم متحدتان سازد، به‏یکدیگر نیکى کنید، تا خداوند هم الفت‏شما را پایدار کند، ازنعمت الهى به یکدیگر هدیه دهید، آن گونه که خداوند برشما منت‏نهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته وآینده قرار داده است. نیکى دراین روز، ثروت را مى‏افزاید و عمررا طولانى مى‏کند. ابراز عاطفه و محبت‏به هم در این روز، موجب‏رحمت و لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانید، در این روز از وجودتان خرج‏خانواده و برادرانتان کنید و در برخوردها و ملاقاتها ابرازشادمانى و سرور کنید... »


ویژه نامه شهادت امام باقر (علیه السلام)

    نظر

شهادت جانسوز شکافنده علم

حضرت امام محمد باقر(ع)


را به عموم حقیقت خواهان و عاشقان اهل بیت تسلیت مى گوییم.

 

امام باقر (ع) فرمودند:
الحَجُّ تَسکینُ القلُوبِ

حجّ آرام بخش دل‏ها است

الأمالى ، طوسى ، ص 296  

 

شیخ کلینى در کتاب کافى به سند خود از امام رضا (ع) روایت کرده است که امام باقر (ع) به هنگام احتضار فرمود: هنگامى که به‏درود حیات گفتم زمین را برایم بشکافید و قبرى مهیا کنید پس اگر به شما گفتند براى رسول خدا (ص) لحد بوده است، تصدیق کنید.
نگارنده: این فرمایش بدان دلیل بوده است که امام باقر (ع) شکافتن زمین را از برخى جهات بهتر مى‏دانسته اگر چه فضیلت لحد بالاتر بوده است.
کلینى به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم هر آنچه از کتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت، به من به ودیعت‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسید به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قریش را دعوت کردم که یکى از آنان نافع مولاى عبد الله بن عمر بود.
پس به من فرمود: «بنویس این چیزى است که یعقوب فرزندانش را بدان وصیت کرد که اى فرزندانم خداوند دین را براى شما برگزید، پس نمیرید مگر آنکه تسلیم رضاى خداوند باشید. »و وصیت کرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى‏دهد که او را به جامه بردى که هر جمعه در آن نماز مى‏خواند کفن کند و عمامه‏اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمین بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى کفن او را باز کند.
سپس به شهود فرمود: بازگردید خداوند شما را رحمت کند!امام صادق (ع) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر!در این وصیت چه بود که بر آن شاهد طلب کردى؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه که به تو وصیت نکرده‏ام و مى‏خواستم بدین وسیله حجت و دلیلى براى تو قرار داده باشم. در حقیقت امام (ع) مى‏خواست به این وسیله همگان بدانند که جعفر بن محمد (ع) ، وصى و جانشین و امام بعد از اوست.
کلینى در کافى به سند خود از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: پدرم روزى در ایام بیماریش به من گفت: پسرم گروهى از قریشیان ساکن مدینه را بدینجا فراخوان تا آنها را گواه بگیرم. من نیز چنین کردم. پس امام در حضور آنان به من فرمود: اى جعفر هنگامى که من دنیا را وداع گفتم مرا بشوى و کفن کن و قبرم را چهار انگشت‏بالاتر از زمین قرار ده و بر آن آب بپاش. چون گواهان رفتند به پدرم عرض کردم: اگر مرا (در خلوت هم) به این کارها امر مى‏کردى، انجام مى‏دادم. چرا درخواستى تا عده‏اى را به عنوان شاهد به نزدت بیاورم؟ فرمود: پسرم مى‏خواستم با تو نزاع نکنند. (یعنى در امامت و خلافت از پس من با تو نزاع نکنند و بدانند که تو وصى منى) .
کلینى در کافى به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم در وصیتش نوشته بود که وى را در سه جامه کفن کنم. یکى رداى جمره‏اى او بود که در روز جمعه با آن نماز مى‏خواند و دو پیراهن دیگر. پس به وى عرض کردم: چرا اینها را مى‏نویسى؟فرمود: مى‏ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگویند او را در چهار یا پنج جامه کفن کن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو کفن محسوب مکن بلکه عمامه از چیزهایى است که بدن را به آن مى‏پوشانند.
شیخ کلینى در کافى به سند خود نقل کرده است که امام باقر (ع) وصیت کرد که هشتصد درهم براى برگزارى مراسم سوگوارى او اختصاص دهند و این کار را از سنت مى‏دانست. زیرا پیامبر مى‏فرمود: براى خاندان جعفر طعامى فراهم آرید، آنان نیز به وصیتش عمل کردند.

کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 45


ویژه نامه شهادت امام جواد (علیه السلام)

    نظر

شهادت جانسوز جواد الائمه

حضرت امام محمد تقى(ع)

را به عموم حقیقت خواهان و عاشقان اهل بیت تسلیت مى گوییم.

امامت امام جواد(ع) از سال 203 هجری پس از شهادت امام رضا(ع) شروع و تا سال 220 هجری که آن حضرت به شهادت رسید حدود 17 سال و چند ماه و چند روز به طول انجامید.


دوران امامت امام جواد(ع) از حدود 8سالگی شروع شد. در بین ائمه اطهار(ع) امام جواد(ع) تنها امامی بود که در کودکی به امامت و در جوانی به شهادت رسید.

 

 

تاریخ نویسان نحوه شهادت حضرت را به سه گونه مختلف روایت کرده اند .

روایت نخست: 
معتصم به یکی از وزیران خود دستور داد تا امام جواد(ع) را برای صرف ناهار به خانه خویش دعوت و آن حضرت (ع) را مسموم نماید .
معتصم تاُکید کرد که اگر امام جواد(ع) از پذیرش دعوت امتناع کرد به وی بگویند که مجلس خصوصی است !
این وزیر ، امام جواد (ع) را برای خوردن نهار به خانه خویش دعوت کرد که با اکراه و امتناع حضرت روبرو شد .
وزیر با اصرار و تاُکید فراوان و بیان این مطلب که : بسیار دوست دارم که حضرت پای خود را بر فرش منزل من بگذارد و خانه ام به قدوم وی تبرک یابد و دوست دارم یکی از وزیران نیز تو را زیارت و ملاقات کند ، حضرت را مجبور به پذیرش دعوت کرد .
امام بر سفره نهار با خوردن اولین لقمه احساس مسومیت کرد . از اینرو خواستار مرکب خود برای رفتن از منزل شد . حضرت پس از خوردن آن لقمه در برابر اصرار وزیر در خانه او فرمودند : 
"خروجی من دارک خیر لک "، در منزل تو نباشم برای تو بهتر است. امام جواد (ع) با همان حال مسمومیت منزل را ترک کرد و آن روز و آن شب بر اثر مسمومیت و ناتوانی درد کشید و سپس بیست ساعت پس از خوردن آن لقمه به شهادت رسید .

روایت دوم : 
ابن شهر آشوب روایت می کند : پس از دعوت اجباری معتصم از امام جواد (ع) و استقبال ظاهری از آن حضرت (ع) ، معتصم "اشناس" فرمانده ترک سپاه خود را ، با هدایایی به نزد امام جواد (ع) و ام الفضل فرستاد .
وی ماُموریت داشت تا " شربت ریواس " ترش مزه ای را که به همراه خویش داشت به حضرت بخوراند . اشناس پس از دادن هدایا و خوشامدگویی به امام جواد (ع) گفت : این شربت خوش طعمی است که با یخ خنک شده است و خلیفه ، احمد بن ابی داود ، سعید بن خضیب و بسیاری از سر شناسان دربار نیز آن را نوشیده اند . خلیفه دستور داده است تا این شربت خنک را الآن میل نمایی !
امام جواد (ع) شربت را گرفت و فرمود: اشکالی ندارد، شب آن را می خورم ولی اشناس گفت : هم اکنون شربت خنک است و اگر بماند یخ آن آب می شود و خاصیت خود را از دست می دهد ، اکنون باید میل کنی .
امام جواد (ع) با اطلاع از نقشه وی در حال اجبارآن را نوشید. 

مناقب ال ابی طالب ج4 ص379 ، بحار الانوار ج 50 ص 8

 

روایت سوم:
پس از به خلافت رسیدن ابواسحاق محمد بن هارون معروف به معتصم عباسی ، وی برای به شهادت رساندن ابی جعفر (ع) نقشه ها و حیله ها می کشید تا اینکه به ام الفضل ، دختر هارون و همسر امام جواد (ع) دستور داد تا حضرت را مسموم نموده و به شهادت رساند .
معتصم که از احساسات زنانه ام الفضل خبر داشت و می دانست وی ازامام جواد (ع) راضی نیست و امام جواد (ع) همسر دیگر خود "ام الحسن " را که برای وی فرزند پسری بدنیا آورده است برام الفضل که نازاست ترجیح می داد، بهترین فرد برای به شهادت رساندن حضرت دید. 
ام الفضل همسر بی وفای حضرت (ع) به دستور عمویش معتصم تن در داد .
از آنجا که معتصم و جعفر می دانستند که امام (ع) انگور را بسیار دوست دارد زهری را در "انگور رزاقی " تزریق کردند و ام الفضل نیز نوزده دانه انگور به امام جواد (ع) خورانید .
همین که امام انگور مسموم را خورد، ام الفضل سخت اندوهگین و پریشان شد و شروع به بلند گریستن کرد .
امام جواد(ع) متوجه حرکت خائنانه وی گردید. رو به ام الفضل کرد و گفت چرا گریه می کنی ؟ به خدا سوگند خداوند تو را به زخمی لاعلاج مبتلا خواهد کرد و گرفتار بلایی خواهی شد که توان بازگو کردن آن را برای کسی نداری .

بحار الانوار ج 50 ص 17

 

سال شهادت

ابن ابی ثلج بغدادی متوفای 325 هجری در تاریخ ائمه ، محمد بن یعقوب کلینی متوفای 328 هجری در اصول کافی ، شیخ مفید متوفای 413هجری در الارشاد ، طبرسی امامی متوفای قرن پنجم در دلائل الامامة ، علامه مجلسی متوفای 1111 در بحار الانوار، محدث قمی متوفای 1359 هجری . در منتهی الامال سال شهادت حضرت را 220 هجری می دانند .

 

روز شهادت

ابن ابی ثلج بغدادی و محمد بن یعقوب کلینی روز شهادت حضرت را سه شنبه ششم ذیقعده سال 220هجری قمری  و محمد بن حریر بن رستم طبری سه شنبه پنجم ذیحجه سال 220 هجری دو ساعت پس از بالا آمدن آفتاب را روز شهادت حضرت خوانده اند .

علامه مجلسی ، شیخ عباس قمی ، سید محمد کاظم قزوینی آخر ماه ذیقعده سال  220هجری  را روز شهادت امام جواد بر می شمارند

 

مکان شهادت

همه محدثان و مورخان بالاتفاق مکان شهادت حضرت امام جواد (ع) را بغداد می دانند .


جواب شبهه (1)

    نظر

 

-شیعه معتقدند که علی رضی الله عنه امامی معصوم است سپس چنان که خود شیعیان قبول دارند علی را میبینیم که دخترش ام کلثوم (( خواهر حسن و حسین )) را به ازدواج عمربن خطاب( رضی الله عنه) در می آورد.

شیعه باید از دو چیز یکی را بپذیرد که هر یک بر ایشان ناخوشایند است .

اول اینکه : باید قبول کنند که علی(( رضی الله عنه)) معصوم نیست ، چون که دخترش را به ازدواج مرد کافری در آورده است ! و چنین سخنی با پایه های اساسی مذهب شیعه متضاد است . و بلکه از آن لازم می شود که بگویند دیگر ائمه به طریق اولی معصوم نیستند .

دوم اینکه : بپذیرند که عمر رضی الله عنه مسلمان است و علی دوست داشته او دامادش شود.

این متن سئوالی است که مرا بر آن داشت تا دست به قلم شوم وبا بضاعت ناچیز در حد توانم از حریم مولای مظلومم دفاع کنم

طبق ایه 14 سوره حجرات اسلام با ایمان فرق دارد .

قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولکن قولو اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم وان تطیعوا الله ورسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا ان الله غفور رحیم.

 

اعراب گفتند ایمان آوردیم ( به خدا و رسولش ) ای پیغمبر، بگو به ایشان که ایمان نیاورده اید ( زیرا ایمان عبارت است از اقرار به زبان و تصدیق به قلب و عمل به ارکان ) و لیکن بگوئید اسلام آورده ایم ( که عبا رت است از ا قرا ر زبانی که توسط آن خون شخص حفظ و سبب  احترام اموالش و حلال گردیدن ازدواج با مسلمانان دیگر میشود ولی ثواب و پاداش بر ایمان است ) و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده و اگر فرمانبری کنید خدا و رسول را ظاهرا و باطنا ( یعنی از نفاق توبه کنید و به خلوص اعتقاد ایمان آرید وبه مقتضای آن عمل کنید ) کم نگرداند خدا از اعمال شما چیزی را بلکه مزد کار شما را به تمام و کمال به شما رسا ند بدرستیکه خدا ی تعا لی بسیار آمرزنده است .

 

     اعتقاد شیعه بر این نیست که عمر کافر است بلکه مسلمانی است که احکام اسلام بر او جاری می شود ( از جمله ازدواج ) و باید از ایشان پرسید که بر طبق کدا م روایت و مدرک شیعی  این اعتقاد را به ما نسبت داده اید. ما  معتقدیم  هر کس شهادتین را  بگوید مسلمان است وا حکام اسلام مانند سایر مسلمانان   بر او هم جا ری می شود .اما در خصوص شایعه ازدواج عمر با ام کلثوم باید گفت ،  چه بسیار ازدواجها که شا هد  قرآنی و تا ریخی  مبنی بر عدم  رضایت را با خود بهمراه داشته و ازدواج علیرغم عدم کفویت وصرفا بنا بر مصلحت صورت گرفته و  از آن جمله است  ازدواج  رسول خدا  با زینب دختر جحش که مبتنی بر دو اصل بوده است

1- از بین بردن فاصله ی طبقاتی             2- نقض احکام پسر خواندگی

     زینب دختر جحش که عمه زاده ی پیمغمبر اسلام بود تحت کفا لت آنحضرت قرار دا شت

و از طرف بعضی از افراد قریش خواستگاری شده بود .او از رسول خدا کسب تکلیف کرد آن حضرت  او را برای زید خواستگاری کرد (زید برده رسول خدا بود که آن حضرت او را آزاد کرد و بعد به پسر خواندگی  قبولش کرد و فرمود : آگاه باشید زید فرزند من است او از من و من از او ارث می برم .و زینب بخاطر اختلاف طبقاتی، ابتدا  با این ازدواج  مخالفت کرد تا اینکه از جانب خداوند چنین دستوری نازل شد : هیچ مرد و زن مومنی را نمی رسد که در برابر حکمی که خدا و و پیامبرش صادر فرموده اند

خود رایی وخود مختاری پیش گیرند و هر که از فرمان خدا و رسولش سر پیچی کند مسلما و آشکارا در

گمراهی است" سوره احزاب /آیه 36" و زینب با این  ازدواج موافقت می کند و بعد از مدتی طلاق میگیرد . چون عده طلاق زینب سپری شد رسول خدا از جانب حق مامور گردید که به منظور در هم شکستن رسمی دیگر از عادات جاهلیت با زینب ازدواج کند . چون اجرای این امر بخاطر یاوه سرایی های مردم سخت بود آیه 37 احزاب بر رسول خدا نازل شد که " از مردم می ترسی ؟ در حالیکه خداوند سزاوارتر است  تا از او بترسی؟ اینک چون زید او را رها کرده است ما او را به عقد  تو در می آوریم   تا بدین وسیله برای مومنان حرجی نباشد درباره ی زنهای طلاق داده ی پسر خوانده هایشان"

         طبق آیات 50-52 سوره ی احزا ب پیامبر بخاطر وضعیت سیاسی بعد از هجرت به مدینه و به حکم خدا می توا نستند بیش از چهار زن عقدی  دا شته باشند .به عنوان نمونه بسیاری از زنها  از جمله  خوله دختر حکیم هلالیه و ام شریک وام لیلی و.....زنانی  بوده اند که خود پیشنهاد ازدواج بدون مهریه و به لفظ قرآ ن " وهبت " به رسولخدا می دادند و خود را می بخشیدند که رسول خدا آنان را سرو سامان می داد و با آنها ازدواج صورت نگرفت. عموما این زنها از روی ناچاری و بخاطر از دست دا دن همسرا نشان در جنگ و رانده شدن از خا نه ی پدریشان بخاطر ا سلام آوردنشان این پیشنهاد ها را می دادند. بعنوان نمونه:

     1- ام سلمه زنی سالمند و پر فرزند که ا ز جور خانوا ده به حبشه در آ فریقا فرا ر کرده بود و شوهرش را در جنک احد از دست دا ده بود

     2- زینب دختر خزیمه که دو  ازدواج  قبل ا ز پیامبر داشته و دومین همسرش در جنگ احد کشته شده بود .

    3- دختر ابو سفیان "ام حبیبه " ا ز شدت آزار خانواده به شوهرش  بعد از اسلام آوردن  به حبشه گریخته و در آنجا شوهر خود را از دست دا ده و پیامبر او را به عقد خود در آورده و با اکرام و عزت به مدینه آورد. مثلا شدت آزار چنین بود که  قریش برای اذیت و آزار پیامبر به شوهرا ن دخترا ن پیامبر گفتند که دختران رسول خدا را طلاق دهید و دو داماد پیامبر اینکار را کردند.

     4- جوریه بزرگ زاده ی قبیله ی بنی ا لمصطلق ار قبایل خزاعه که رئیس ایشان حارث در جنگ با رسول خدا شکست خورده ودخترش ا سیر شد رسول خدا او را خرید و آزاد کرد و او را با عزت و احترا م به عقد خود درآورد مسلمانان به پاس این ازدواج همه ی اسیران قبیله را آزاد کردند خبر این بزرگواری به حارث رسید به مدینه آمد و اسلام آورد سپس همه ی افراد قبیله اسلام آوردند و در زمان صلح حد یبیه قبیله ی او و قبیله ی خزاعه در برابر قریش و هم  پیمانان ایشان  هم پیمان با رسول خداشدند.

    پس چنین مشخص می شود که بسیاری از ازدواجهای رسول خدا بر مبنای حکمت و سیاست و مصلخت یا دفع شر یا رفع فتنه و.....بوده است والزاما عشق ومحبت ورضایت وکفویت محور آنها نبوده است

     از طرفی طبق آیات قرآن در قصه ی حضرت لوط ( علی نبینا و آله علیهم ا لسلام ) در سوره هود آیات 77-78 می خوانیم :

فلمّا جاءت رسُلُنا لوطا سی ءَ بهم وضاقَ بهم ذرعا وقال هذا یومُ عصیب*

     و جاءه قومه یهرعون الیه ومن قبل کانوا یعملون السیئات قال یقوم هولاء بناتی هنَّ اطهر لکم فاتّقوالله و لا تخزونفی ضیفی الیس منکم رجلُ رشید * قالوا لقد عَلِمتَ ما لنا فی بنا تکَ من حقِّّ و انّکَ لَتعلَمُ ما نریدُ *

« و چون فرستادگان ما بر لوط وارد شدند پریشان خاطر و دلتنگ شدند و گفت این روز بسیار سختی است* قوم لوط به قصد عمل زشت که در آن سا بقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند لوط به آنها گفت : این دختران من برای شما پا کیزه و نیکو ترند . ازخدا بترسید و مرا نزد مهمانان به عمل زشت خود خوار و سرشکسته مکنید آیا در میان شما یک مرد خیر خواه و رشید خداپرست نیست؟*

    این آیات بوضوح نشان می دهد که حضرت لوط دختران خود را که قطعا ا ز مؤمنات بودند

(چون جزو نجات یافتگان بودند ) به ازدواج آن  بدکاران گناهکار دربیاورد آیا این پیشنهاد پیامبر خدا به معنی تأیید آن قوم ستمکار بود ؟

    آیا این پیشنهاد نشان می دهد که جضرت لوط با آن قوم گناهکارهیچ مشکلی ندا شته ؟ و از آنها رضایت داشته است؟

    آیا با این پیشنهاد عصمت حضرت لوط علیه السلام خدشه دار شده است؟

    آیا این پیشنهاد باعث لکّه دار شدن  پاکدامنی یا خدشه دار شدن ایمان دختران حضرت لوط شده است؟ هر چند شرط بسیار مهم در پیشنهاد ازدواج مقبولیت و رضایت است ،آیا در این پیشنهاد کوچکترین اثری از مقبولّیت و رضایت و تأیید دیده می شود؟ آیا نمی توان به جرأت گفت  هر چند رضایت و مقبولّیت شرط مهمی است امّا حکمت و مصلحت از آن مهم تر بوده و در اولویت قرار گرفته است . اگر چنین باشد که هست، حتی اگر ازدواج حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها با عمر انجام گرفته باشد ، که خود جای بحث دارد آیا میتواند  نشانه ای بر رضایت مولا امیر المؤمنین از دستگاه خلافت ، یا غصب خلافت ویا شخص خلیفه  باشد ؟، این واقعه به فرض که به وقوع پیوسته باشد از جلالت شأن و عظمت قدر حضرت امّ کلثوم نه تنها کاسته نشده بلکه مثالی بی نظیر از ایثار در راه دین خدا می باشد و از زشتی و زشت کرداری خلیفه ی غاصب چیزی کم نمی کند .

   و در سوره ی ا لتحریم /آیه ی 10 می فرماید:

ضرب اللهُ مثلا للِّذینَ کفروا ا مرأ تَ نوحِ و أ مرأتَ لوط کانتاتحت عبدین من عبادنا صالحَینِ فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا وقیل ا دخلا ا لنّار مع ا لداخلین*

«خدا برای کافران زن نوح و زن لوط را مثال آورد که تحت فرمان دو بنده ی صالح ما بودند و به آنها

خیانت کردند و آندو شخص نتوانستند آنان را از قهر خدا برهانند و حکم شد آن دو زن را با دوزخیان به آتش در ا فکنید. »

و می بینیم که با اینکه زن حضرت لوط ، مادر فرزندان پیامبر خداست و این زن نه تنها زن پیامبر بود بلکه مادر عده ای از مؤمنین بوده امّا نه زن پیامبر بودن ،نه مادر مؤمنین بودن ،آنجا که عمل شخص ناصالح باشد هیچ سودی نمی بخشد و آنچه که مهم است عمل شخص است نه قرابت و خویشا وندی .

وبه همین گونه است در مورد رسول خدا و ارتباط خویشا وندی او با دو زنی که آیات قرآن و صفحات تاریخ مملو از نا صالح بودن عمل آنهاست .

برای اطلاع بیشتر در این مورد ، خواننده ی محترم را ارجاع می دهیم به کتاب نقش عایشه در تاریخ  اسلام ، نوشته ی علّامه ی فقید ، مرحوم سید مرتضی عسکری.

 

 

 

 

 


جواب شبهه (1)

    نظر

-شیعه معتقدند که علی رضی الله عنه امامی معصوم است سپس چنان که خود شیعیان قبول دارند علی را میبینیم که دخترش ام کلثوم (( خواهر حسن و حسین )) را به ازدواج عمربن خطاب( رضی الله عنه) در می آورد.

شیعه باید از دو چیز یکی را بپذیرد که هر یک بر ایشان ناخوشایند است .

اول اینکه : باید قبول کنند که علی(( رضی الله عنه)) معصوم نیست ، چون که دخترش را به ازدواج مرد کافری در آورده است ! و چنین سخنی با پایه های اساسی مذهب شیعه متضاد است . و بلکه از آن لازم می شود که بگویند دیگر ائمه به طریق اولی معصوم نیستند .

دوم اینکه : بپذیرند که عمر رضی الله عنه مسلمان است و علی دوست داشته او دامادش شود.

در پاسخ به این سوال :قبل از آن که اشاره ای تاریخی داشته باشیم یادآورمی شویم علی رغم این که این داستان در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است ولی در دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم همچنین سایر کتبی که به نام صحاح معروفند  سخنی از این حدیث نیست و همه ی نویسندگان صحاح ششگانه اهل سنت بر ترک و عدم نقل این روایات اتفاق نظر دارند .

همچنین این حکایت در کتابهای روایی مانند مسند احمد بن حنبل هم نیامده است و خود احمد و عده ای دیگر به تبعیت از او اظهار داشته اند که آن چه در این کتاب مسند احمد  نیامده صحیح

نیست .

قابل توجه اینکه اهل سنت در موارد بسیار و در بحث های مختلف به احادیثی که از حیث سندی صحیح هستند ، استدلال و احتجاج نمی کنند ، فقط به دلیل این که بخاری و مسلم آن ها را نقل نکرده اند و در صحاح دیگر آن ها نیامده است .

یکی از روایاتی که اهل سنت در این باب ذکر کرده اند را در این مجال مطرح می کنیم شرح حال چند تن از محدثان اهل سنت را که از این جمله احادیث بیان کرده اند در گفتار حال شناسان جستجو می کنیم .

محمدبن عمر واقدی و دیگران گفته اند : هنگامی که عمربن خطاب ، از دختر علی خواستگاری کرد ، علی فرمود : ای امیر مومنان ! او دختر بچه است .

عمر گفت : به خدا سوگند ! هدف تو این نیست ؛ ولی من میدانم که هدف تو چیست !

پس از آن علی ، ام کلثوم را خواست ، پس او را آماده کردند و آراستند !! آن گاه حضرتش پارچه ای خواست و آن را تا کرد و به ام کلثوم فرمود : با این پارچه به نزد امیر مومنین برو و بگو : پدرم مرا فرستاد و سلام رساند و کفت: اگر پارچه را پسندیدی ، آن را بگیر و گرنه آن را باز گردان !!

وقتی ام کلثوم نزد عمر آمد ، عمر گفت : خدا به تو و پدرت برکت دهد ، من پسندیدم .

ام کلثوم به نزد پدرش بازگشت و گفت: او پارچه را باز نکرد و جز من به چیزی نگاه ننمود !!

پس از آن علی ، ام کلثوم را به ازدواج عمر در آورد و او پسری به نام زید برایش به دنیا آورد.

احمدبن حنبل می گوید : او ( محمد بن عمر واقدی ) بسیار دروغگو است و احادیث را دگرگون می کند .

بخاری و ابو حاتم می گویند : محمدبن عمر واقدی فرد متروکی است .

ابن خلکان گوید : رجال شناسان او را در نقل روایات تضعیف کرده اند و در مورد او سخنانی گفته اند ....... و از این جمله بسیار و بسیار .

و کیع بن جراح یکی دیگر از آقایانی است که مانند همین حدیث را نقل می کند .

زهی در میزان الاعتدال از او نام برده و از احمدبن حنبل مواردی را در بی اعتباری او از دشنام دادن به پیشینیان ، نوشیدن مسکرات و فتوا دادن به باطل نقل کرده است .

خطیب بغدادی با سلسله سند خود از نعیم بن حماد نقل کرده است که شام یا صبحانه را نزد وکیع خوردیم ، گفت : کدامیک را می خواهید برایتان بیاورم نبیذ پیرمردان (نوعی شراب از انگور خرما) یا نبیذ جوانان ؟

گفتم تو هم از این حرفها می زنی ؟ گفت : به نظر من این از آب فرات هم حلال تر است .

و از این احادیث و رجالی که علمای سنت خود در رد آنها سخن کرده اند بسیار است . می توانید در این زمینه به کتاب ( ازدواج ام کلثوم با عمر،مولف آیت اله سید علی حسینی میلانی)

مراجعه کنید .

بی تردید روایات و گفتارهایی که در این مورد ، بیان شده اند ، حاوی مطالبی است که تصدیق آنها به هیچ صورتی جایز و روا نیست .

به عنوان نمونه ، به این روایتی که نقل کرده اند توجه کنید :

علی ، ام کلثوم را با پارچه ای به نزد عمر فرستاد ............... و موارد دیگر.

پر واضح است که دلیل بطلان این ها روشن است .

نمونه دیگر ، قضیه وفات ام کلثوم در زمان معاویه است ............. چرا که عدم اعتبار آن به واسطه حضور وی در واقعه ی کربلا و جایگاه آشکار وی در حوادث آن ، محقق می شود . بنابراین آن زنی که همراه پسرش زید در یک روز مردند ( اشاره به حدیثی که در آن عنوان می کنند ام کلثوم از عمر پسری داشته که با هم فوت می کنند نامش زید بوده و عماربن ابی عمار می گوید بر سر جنازه ی ام کلثوم و پسرش حاضر بودم ............) و فلانی یا فرد دیگری بر آنها نماز گزارد ......... یکی از زنهای عمر بوده است . خواه اینکه نامش ام کلثوم بود که نام تعدادی از همسران عمر یا کنیه آنها ام کلثوم بود ، یا نامش ام کلثوم نبوده است .

یکی از دانشمندان ، شیخ ابو محمد نوبختی از پیشینیان امامیه می نویسد : ام کلثوم ، صغیر و نا بالغ بود و عمر پیش از این که با او زفاف نماید ، مرد .(بحارالانوار : 42/91 )

در اصول کافی

آن گاه که عمر به خواستگاری آمد ، امیرمومنان علی علیه السلام به او فرمود : او دختر بچه است .پس از آن عمر ، عباس را دید و به او گفت : چه شده؟ آیا من عیبی دارم ؟             عباس گفت: چرا می پرسی ؟

عمر گفت : از پسر برادرت، دخترش را خواستگاری کردم ، او مرا رد کرد . به خدا سوگند ! چشمه ی زمزم را پر خواهم کرد ، همه ی کرامت های شما را نابود خواهم ساخت و دوشاهد علیه علی اقامه می کنم که او دزدی کرده است و دستش را قطع خواهم کرد .

عباس به نزد امیرمومنان علی علیه السلام آمد و او را از سخنان عمر آگاه کرد و از او خواست تا این موضوع را به او بسپارد .

امام علیه السلام نیز پذیرفت .

همچنین در حدیث دیگری از کافی آمده است که: (( هنگامی که عمر مرد ، علی علیه السلام به نزد ام کلثوم آمد ،دست او را گرفت و به خانه ی خویش برد .))

حالا از شما می پرسیم بر فرض که این ازدواج صورت گرفته باشد آیا یک خواستگاری و ازدواج تحمیلی و تهدید آمیز چه فضیلتی برای عمر پدید می آورد ؟ و چنین خواستگاری و ازدواجی چه نقص و عیبی برای امیرالمومنان علی و اهل بیت علیهم السلام وارد می سازد؟

آیا یک چنین ازدواجی دلیل دوستی و صمیمیت است .

این ازدواج به جای فضیلت باعث ننگ وخفت است و برای شیعه باعث افزایش نفرت از ظلم وظالمی خواهد شد که خود را بر دختری مظلوم تحمیل کرده است


جواب شبهه (1)

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در جواب سوال اول کتاب «سوالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» باید گفت که:

اولا شیعه می گوید که هر فردی که شهادتین را (یعنی اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمدا رسول الله) بر زبان جاری کند مسلمان است (چه شهادتین را با تمام وجود و به دلیل پذیرفتن واقعی اسلام گفته باشد و یا اینکه فقط از روی ظاهر و به زبان اقرار کرده باشد، که در صورت اول این شخص مسلمان واقعی است و در صورت دوم این شخص مسلمان منافق است) و بدن آن فرد پاک است،ذبیحه اش حلال است به او می شود دختر داد و ... و کلیه ی احکامی که در برابر یک مسلمان باید انجام داد را می توان در مورد این فرد نیز جاری کرد و فقط خداوند است که از درون افراد با خبر است و می تواند تشخیص دهد که این شخص مسلمان واقعی است یا خیر.

 پس در اینجا نویسنده این سوال به دروغ از جانب شیعه گفته است که شیعه عمر را کافر می داند در صورتی که عقیده واقعی شیعه بر این است که عمر مسلمان منافق است و نه کافر. شکی نیست که او اسلام آورد اما هیچ وقت ایمان نیاورد.

با توجه به این سخن می توان گفت که امیر المومنین، حضرت علی (علیه السلام) اگر ام کلثوم را به عقد عمر در آورده باشد، به یک شخص کافر نداده است. بلکه به یک مسلمان منافق دختر داده است.

حال ممکن است این سوال پیش آید که همین قدر که حضرت علی (علیه السلام) به عمر دختر داده است، پس عمر آنقدری هم که شیعه می گوید آدم بدی نبوده است؟ چطور ممکن است که بر طبق عقیده شیعه، عمر حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شهید کرده باشد و آن وقت امیرالمومنین (علیه السلام)، همسر حضرت زهرا (سلام الله علیها)، دختر خود را به عقد قاتل همسرش درآورد ؟!!

 

در جواب این سوال باید گفت که انگیزه و علل همه ازدواج ها در ادوار گذشته وحتی امروز ونیزدر شرایط مختلف حاکی از رضایت و محبت وصمیمیت  نبوده است؛ همه ازدواج هایی که در طول تاریخ صورت گرفته است را نمی توان بر مبنای رضایت و عشق و محبت وصمیمیت  تفسیر نمود بلکه در بسیاری از ازدواجها و بخصوص ازدواجهای بزرگان و بزرگزادگان باید شرایط حاکم بر  جامعه، و اذهان و افراد رامد نظر قرار داد، چه بسا وصلت هایی که بر اثر تهدیدها و فشارها، یا بر مبنای حکمت و مصلحت یا دفع شر و ضرر یا حفظ آبرو و حیثیت، یا جلوگیری از قتل و خونریزی، یا به دست آوردن رضایت و مساعدت یک قوم یا قبیله و ..... صورت گرفته است خلاصه  علت خاص خود را داشته است. بنابراین ازدواج دو نفرالزاما به جهت هم کف بودن یا نشانه تایید یکی از دو طرف به دلیل صالح و ایده آل بودن طرف دیگر نیست، مانند فرعون و همسرش آسیه که در قرآن کریم ذکر شده است. باتوجه به این نکته  مطالبی  را می توان در جواب سوال بالا بیان نمود:

مطلب اول:

محکمترین مطلبی که  در جواب به این سوال می شود بیان کرد، از قرآن است:

سوره هود، آیه 78:

 که ترجمه و مضمون این آیه و چند آیه بعد از آن به صورت زیر است:

در شبی که قرار بود که صبح آن روز بر قوم لوط عذاب نازل شود، دو فرشته به صورت جوانان بسیار زیبایی به خانه لوط آمدند تا خبر عذابی را که قرار است فردا بر قومش نازل شود به او بدهند و به او بگویند که قبل از آمدن عذاب به همراه فرزندان و اهل بیت خود به جز زن خود (که از کافران بوده و باید عذاب می شد) در پاسی از شب از این دیار بیرون روند.

در این هنگام قوم لوط به قصد عمل زشتی که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه منزل او وارد شدند.و از لوط خواستند تا میهمانان زیبا روی خود را در اختیارشان قرار دهد ولوط علیه السلام مخالفت کرد وقوم زشت کردار اصرار کردند و حضرت لوط علیه السلام که حیثیت  خود وعزت میهمانان را در خطر هوسچرانی قوم فاسدش می دید به آنها گفت: این دختران من، آنها برای شما پاکیزه و نیکو ترند، از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم خوار و سرشکسته نکنید. آیا در میان شما یک جوانمرد نیست؟

از این آیات می توان فهمید که:

1-                        قطعا قوم لوط کافر بودند چون صبح آن شب بر آنان عذاب نازل شد و همه به درک رفتند.

2-  دختران لوط از مومنان و نجات یافتگان بودند، چون در آن شب به همراه پدر خود حضرت لوط (علیه السلام) خارج شدند و عذاب ندیدند.

 پس با توجه به موارد 1 و 2 بالا می توان نتایج زیر را گرفت:

الف- این کار حضرت لوط (علیه السلام) مبنی بر اینکه می خواست دختران خود را به عقد آن انسانهای کافر در آورد، به منزله تایید عمل قوم نیست.

ب- این کار نشانه رضایت حضرت لوط از آن قوم و اعمالشان نیست.

ج- این کار حضرت لوط (علیه السلام) نه چیزی از عصمت حضرت لوط (علیه السلام) کم می کند و نه چیزی از کفر قوم لوط می کاهد.

با توجه به این چند آیه می توان گفت که پیامبر خدا و ائمه هدی (علیهم السلام) می توانند زن غیر صالحه داشته باشد. ونیز اگر شیعه بنا بر مدارک معتبر می گوید عایشه همسر پیامبر منافق و غیر صالحه بوده است، این امر امکان پذیر بوده وبا شان و شخصیت پیامبر گرامی هیچ تزاحمی ندارد (همان طور که زن لوط کافر بود).

پس همان طور که حضرت لوط  بنا به حکمت و مصلحتی می خواست دو دختر خود را به عقد انسان های کافر در آورد واین امر نه خدشه ای بر عصمت ومنزلت حضرت نوح وارد کرد و نه از بدی خصلت وسختی عقوبت قوم  زشت سیرت چیزی کم نمود، ما میگوئیم عمر  منافق بوده است و در آخرت در جایگاه منافقین  است، ازدواج عمر با ام کلثوم (به فرض صحت که خود جای بحث جدی دارد)چیزی از نفاق او وعقاب او کم نمی کند وهیچ خدشه ای به جایگاه رفیع امیر مومنان  ودختر گرامیشان وارد نخواهد کرد.

 

مطلب دوم:

 بر فرض اینکه امیرالمومنین (علیه السلام) این ازدواج را قبول کرده باشد. آیا ایشان در حالت عادی به این امر رضایت داده اند و یا اینکه ایشان مجبور شده اند که رضایت دهند؟ صد البته که ایشان به علت تهدیدهای عمر مجبور به این کار شده اند که در زیر خلاصه ای از این ماجرا که حضرت علی (علیه السلام) مجبور بودند که به این ازدواج رضایت دهند را می آوریم:

عمر در سال های خلافت خود رفته رفته قدرت زیادی بدست آورد تا حدی که هیچ ابایی از بیان کردن کارهای خلافی که انجام داده بود نیز نداشت (مانند بیان فرار از جنگ احد). حتی طوری شد که با بنی امیه هم مخالفت کرد.

 صفحات تاریخ اهل سنت که قصد سرودن داستانی دروغین برای  چنین ازداواجی را داشته اند، برای مورد قبول واقع شدن و رفع استبعاد عقلی از آن، ماجرای خواستگاری و ازدواج را با زور و ارعاب وتهدید وتهمت آمیخته اند وگفته اند که عمر خواستگاری نمود و مولا امیرالمومنین خرد سال بودن ام کلثوم را بهانه مخالفت خود قرار دادند (که این مطلب، دلیل کسانی که میگویند ام کلثوم مذکور دختر اسماء از ابوبکر بوده و در زمان خواستگاری عمر، همسر امیرالمومنین بوده را تقویت میکند ) در پی مخالفت حضرتش عمر پیغام داد که در صورت ادامه مخالفت دو نفر را خواهم آورد که شهادت بدهند علی (علیه السلام) دزدی نموده ودستش را قطع خواهم کرد ومتعاقب آن بود که ازدواج صورت گرفت.

پر واضح است که وقتی داستان سرایان برای قبولاندن داستان خیالی خود آن را با تهدید وتهمت و اکراه واجبار همراه میکنند حتی به فرض صحت هیچ ارزشی برای عمر نبوده  و نیز برای امیرالمومنین ودخت گرامیشان ضد ارزش نبوده ونیست ونخواهد بود

 

اینکه ام کلثوم نامی همسر عمر شده است درست است، اما دلایل و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد این ام کلثوم دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمی باشد که در زیر به طور اجمال بیان می شود:

بعد از مرگ عمر، ام کلثوم همسر او با محمد بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد ولی پس از مدتی در جنگ کشته می شود. بعد از او با برادرش عون بن جعفر بن ابی طالب ازدواج می کند که او هم پس از مدتی در جنگ کشته می شود. پس از این دو، ام کلثوم با عبد الله بن جعفر بن ابی طالب (برادر محمد و عون) ازدواج می کند (البته عبد الله به خاطر اینکه کفالت زن برادرانش را بر عهده بگیرد با او ازدواج می کند که این بزرگواری ایشان را می رساند). از طرفی حضرت زینب (سلام الله علیها)، دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام)، نیز همسر عبد الله بن جعفر بن ابی طالب بوده است. پس اگر این ام کلثوم هم دختر حضرت زهرا (علیها السلام) بوده است، چطور می شود که در یک زمان دو خواهر به عقد یک شوهر (عبد الله بن جعفر بن ابی طالب) در آید. پس این می رساند که این ام کلثوم دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبوده است.

از طرفی دیگر بعضی مورخین گفته اند: ام کلثوم مذکور فرزند اسماء و خواهر محمدبن ابی بکر نیز پس از ازدواج حضرت علی (علیه السلام) با اسماء در خانه آن حضرت ساکن بوده و تحت سرپرستی ایشان بوده است. واو که ربیبه امیر المومنین بوده مورد خواستگاری عمر قرار گرفته وماجراهای ذکر شده مربوط به ایشان است

ونیز مورخین اهل سنت گفته اند ام کلثومی که همسر عمر بود وبرای عمر فرزندی بنام زید بدنیا آورد در زمان معاویه ازدنیا رفت و فلانی بر پیکر او نماز خواند در حالی که تمام مورخین اعم از شیعه و سنی اذعان دارند که ام کلثوم فرزند حضرت زهرا(سلام الله علیها) درواقعه جانسوزکربلا حضور داشته و چندین نوبت سخنرانی فرموده و بسیاری از مورخین برخی حوادث را به نقل از او بیان فرموده اند

و نیز برخی مورخین اهل سنت نقل کرده اند که ام کلثوم دختر جردول بوده است و همچنین مورخین اهل سنت گفته اند تنی چند از همسران عمر با نام های دیگر بوده اند که ام کلثوم کنیه آنها بوده است و هیچ ارتباطی با فرزند گرامی حضرت زهرا(سلام الله علیها) ندارد.

به هر حال هرچند روایات نقل شده متفاوت، ضد و نقیض وبی پایه است به گونه ای که هر اندیشمندی را به این باور میرساند که اصل ماجرا، قصه سازی و داستان سرائی است اما به فرض صحت، فضای زور و تهدید در خبر نقل شده نشان از مظلومیت پدر و دختری دارد که سالها پیش از این، خانه شان توسط همین عمر به آتش کشیده شد و بانوی همان خانه که یگانه یادگار ر سولخدا بود درپشت در آتش گرفته با ضربات همین عمر  طفلش را سقط نموده و چندی بعد، از شدت جراحت جان سپرد ودر آن هنگامه هولناک فقط به منظور اطاعت از فرمان خدا و رسولش صبر و سکوت پیشه کردند. در این ماجرا عمر همان عمر است و علی مظلوم همان علی است وامر رسول خدا با همان شدت وحدت به قوت خود باقی است.و ماجرای حضرت لوط و قوم خطا اندیش و بد کیشش روشنترین روشی است که خدای حکیم درقران کریم  بر موالای حلیم  ما آموخته است. کما اینکه روشن است اگر امروز ما در مخمصه ای مشابه آنچه حضرت لوط قرار گرفت واقع شدیم باید همان کاری کنیم که حضرت لوط (علی نبینا وآله وعلیه السلام) انجام دادند

واین واقعه  اگر هم حقیقت داشته باشد برای شیعه جز کینه وبغض ظالمین وبرای ظالمین جز رسوائی وخذلان چیزی در پی نخواهد داشت.