الحق مع علی و علی مع الحق

جواب شبهه (1)

صلی الله علیک یا ابا صالح المهدی

 

 

سوالاتی از جوانان شیعه که باعث هدایت آنها شد !

 

در پاسخ سوال اول که موضوع ازدواج ام‌کلثوم با عمربن خطاب مطرح شده ‌است؛ نظر خوانندگان گرامی را به چند نکتة اساسی در این زمینه جلب می‌کنیم، و چنانچه علاقه به تحقیق و بررسی بیشتری در این زمینه داشتند می‌توانند به کتاب ازدواج ام کلثوم نوشته علامه اندیشمند سید علی میلانی مراجعه کنند رجوع نمایند:

 

1-    روایاتی که در این زمینه در منابع اهل سنت موجود است، برخی به اصل ماجرا _ یعنی قضیة تزویج دختر امیرالمؤمنین علیه السلام به عمر _ مربوط می‌شود و برخی به قضایای ازدواج ام‌کلثوم پس از مرگ عمر و برخی دیگر نیز به جریان وفات او و پسرش مربوط است.

با توجه به اصول و قواعد علمی اهل سنت در علم حدیث و با استناد به سخنان علمای آنها در علم رجال، اگر کسی با دقت به سندهای این روایات بنگرد و آنها را بررسی نماید، برای او روشن می‌گردد، که اصل این داستان پایه و اساسی ندارد، چه رسد به جزئیات امور و موارد فرعی وابسته به آن. چراکه راویان این روایات به دو دسته تقسیم می‌شوند، افرادی که از سوی اهل سنت به شدت تضعیف شده‌اند و به دروغگویی متهم گردیده‌اند و دوم افرادی که دشمنی و بغض آنان با امیرمؤمنان علیه السلام قطعی و یقینی است.

 

2-    این ماجرا و حکایت‌های پیرامون آن در دو کتاب معروف صحیح بخاری و صحیح مسلم موجود نیست. مؤلف این دو کتاب از این روایات اعراض کرده‌اند و آنها را در صحاحشان نیاورده‌اند.

 

3-    این روایات در کتاب‌های روایی دیگر اهل سنت که به صحاح سته معروفند، نیز نقل نشده است. بنابراین همه نویسندگان صحاح شش‌گانه بر ترک و عدم نقل این روایات اتفاق نظر داشته‌اند.

 

4-    این حکایت، حتی در کتاب‌های روایی مانند مسند احمدبن حنبل هم نیامده است و خود احمد و عده‌ای دیگر به تبعیت از او اظهار داشته‌اند که آن چه در این کتاب _ مسند احمد _ نیامده صحیح نیست.   

 

5-    آنچه در این زمینه بسیار قابل توجه است، آنست که اهل سنت در موارد بسیار و در بحث‌های مختلف به احادیثی که از حیث سندی صحیح هستند، استدلال و احتجاج نمی‌کنند، فقط به این دلیل که بخاری و مسلم آنها را نقل نکرده‌اند، و در صحاح دیگر آنها نیامده است! 

و نهایت اینکه این قضیه در منابع اهل سنت جایگاهی ندارد، هم به لحاظ اینکه در صحاح سته و کتب روایی نیست و هم به لحاظ اینکه سند این روایات مخدوش است و هم از لحاظ دلالاتی که این دسته از روایات دارند. نهایت? روشن می‌شود که سخن علمای اهل تسنن رودر‌روی هم قرار‌گرفته و با هم تناقض دارد و یکدیگر را تکذیب می‌کنند که این را به مجال دیگر واگذار می‌کنیم.    

                          

6-    علی رغم شهرت این روایات نزد عده قلیلی از اهل سنت و نقل برخی احادیث در منابع امامیه، عده‌ای از بزرگان ما، اصل این روایت را انکار نکرده‌اند به گونه‌ای که اگر کسی به منابع شیعه مراجعه کند، این انکار را در آثار شیخ مفید، سید مرتضی، سید ناصر حسین فرزند نویسندة عبقات الانوار و آثار افرادی دیگری که در نقد و بررسی این موضوع قلم به دست گرفته‌اند، خواهد دید.

 

7-    به تأکید عرض می‌کنم آنچه با سند معتبر از طریق راویان شیعه نقل شده‌اند، اصل? و ابد? نمی‌تواند دستمایة اهل سنت مبنی بر ادعایی که در متن سؤال شده است، قرار بگیرد. چرا که با فرض پذیرش این روایات می‌گوئیم نهایت مطلبی که از این روایات استفاده می‌شود، این است که پس از ارعاب و وعده‌های تهدید‌آمیز عمر، عقد ازدواجی صورت گرفت و پس از این تهدیدها بود که ام‌کلثوم به خانة عمر منتقل شد و آنگاه که عمر کشته شد امام علیه السلام به نزد ام‌کلثوم آمد، دست او را گرفت و به خانة خویش برد.

 

8-    با توجه به مطالب فوق بر فرض صحت روایات، این خواستگاری و ازدواج تحمیلی و تهدید‌آمیز چه فضیلتی را برای عمر پدید می‌آورد؟ و چنین خواستگاری و ازدواجی، چه نقص و عیبی را بر امیرمؤمنان علی و اهل بیت علیهم السلام وارد می‌سازد؟ و آیا چنین ازدواجی می‌تواند دلیلی بر صمیمیت و دوستی طرفین باشد؟!

 

9-    به طور کلی هر چند بپذیریم که در ازدواج سنخیت و کفویت و علاقه ومحبت ورضایت برقرار است اما موارد متعددی می‌توان یافت از ازدواج‌هایی که بدون رضایب ومحبت وچه بسا به زور و قهر و غلبه بوده و در پس هر کدام از آنها حکمت و مصلحت یا مطامع و نیات شومی نهفته بوده است، مثل? ازدواج غاصبانة حجاج ابن یوسف ثغفی با دختر عبدالله بن جعفر.

 

10-     و آخرین نکته،ای که در این زمینه عرض می‌کنیم این است که از لحاظ منطق قرآنی می‌توان (به دلیل و حکمت خاصی) فرزند خویش را به عقد افراد پست و رذل و حتی کافر در آورد. در این جا به ذکر نمونه ای قرآنی بسنده می‌کنیم:

با توجه به آیات سورة هود (خصوص? آیة 78) در می‌یابیم که حضرت لوط علیه السلام دختران خویش را بر قوم خود عرضه می‌دارد و ازدواج ایشان با قومی گنهکار و کافر ومستوجب عذاب پیشنهاد می‌کند، قومی که اهل فسق و فجور بودند و لواط کاری مسئله مبتلا به ایشان بود. چرا که فردای آن روز که حضرت این پیشنهاد را به آن قوم پست می‌دهد عذاب الهی نازل گردید و همگی آنها را از بین برد.

از این حکایت قرآنی در می‌یابیم که با این کار نه پیامبری و عصمت حضرت لوط زیر سؤال می‌رود ونه از پاکی پاکدامنی دخترانش کاسته میشود ونه فسق و کفر آن قوم اصلاح میشود.

نهایت? با فرض صحت این مسئله نمی‌توان در تحلیل آن فقط به آن دو گزینه‌ای که در سؤال بیان شده بسنده کرد، زیرا از لحاظ قرآنی می‌تواند دختر خویش را بنا به مصلحت خاصی به عقد و نکاح مردی کافر در آورد.

 

 

                                                                 یا علی مدد