جواب شبهه (1)
-شیعه معتقدند که علی رضی الله عنه امامی معصوم است سپس چنان که خود شیعیان قبول دارند علی را میبینیم که دخترش ام کلثوم (( خواهر حسن و حسین )) را به ازدواج عمربن خطاب( رضی الله عنه) در می آورد.
شیعه باید از دو چیز یکی را بپذیرد که هر یک بر ایشان ناخوشایند است .
اول اینکه : باید قبول کنند که علی(( رضی الله عنه)) معصوم نیست ، چون که دخترش را به ازدواج مرد کافری در آورده است ! و چنین سخنی با پایه های اساسی مذهب شیعه متضاد است . و بلکه از آن لازم می شود که بگویند دیگر ائمه به طریق اولی معصوم نیستند .
دوم اینکه : بپذیرند که عمر رضی الله عنه مسلمان است و علی دوست داشته او دامادش شود.
در پاسخ به این سوال :قبل از آن که اشاره ای تاریخی داشته باشیم یادآورمی شویم علی رغم این که این داستان در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است ولی در دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم همچنین سایر کتبی که به نام صحاح معروفند سخنی از این حدیث نیست و همه ی نویسندگان صحاح ششگانه اهل سنت بر ترک و عدم نقل این روایات اتفاق نظر دارند .
همچنین این حکایت در کتابهای روایی مانند مسند احمد بن حنبل هم نیامده است و خود احمد و عده ای دیگر به تبعیت از او اظهار داشته اند که آن چه در این کتاب مسند احمد نیامده صحیح
نیست .
قابل توجه اینکه اهل سنت در موارد بسیار و در بحث های مختلف به احادیثی که از حیث سندی صحیح هستند ، استدلال و احتجاج نمی کنند ، فقط به دلیل این که بخاری و مسلم آن ها را نقل نکرده اند و در صحاح دیگر آن ها نیامده است .
یکی از روایاتی که اهل سنت در این باب ذکر کرده اند را در این مجال مطرح می کنیم شرح حال چند تن از محدثان اهل سنت را که از این جمله احادیث بیان کرده اند در گفتار حال شناسان جستجو می کنیم .
محمدبن عمر واقدی و دیگران گفته اند : هنگامی که عمربن خطاب ، از دختر علی خواستگاری کرد ، علی فرمود : ای امیر مومنان ! او دختر بچه است .
عمر گفت : به خدا سوگند ! هدف تو این نیست ؛ ولی من میدانم که هدف تو چیست !
پس از آن علی ، ام کلثوم را خواست ، پس او را آماده کردند و آراستند !! آن گاه حضرتش پارچه ای خواست و آن را تا کرد و به ام کلثوم فرمود : با این پارچه به نزد امیر مومنین برو و بگو : پدرم مرا فرستاد و سلام رساند و کفت: اگر پارچه را پسندیدی ، آن را بگیر و گرنه آن را باز گردان !!
وقتی ام کلثوم نزد عمر آمد ، عمر گفت : خدا به تو و پدرت برکت دهد ، من پسندیدم .
ام کلثوم به نزد پدرش بازگشت و گفت: او پارچه را باز نکرد و جز من به چیزی نگاه ننمود !!
پس از آن علی ، ام کلثوم را به ازدواج عمر در آورد و او پسری به نام زید برایش به دنیا آورد.
احمدبن حنبل می گوید : او ( محمد بن عمر واقدی ) بسیار دروغگو است و احادیث را دگرگون می کند .
بخاری و ابو حاتم می گویند : محمدبن عمر واقدی فرد متروکی است .
ابن خلکان گوید : رجال شناسان او را در نقل روایات تضعیف کرده اند و در مورد او سخنانی گفته اند ....... و از این جمله بسیار و بسیار .
و کیع بن جراح یکی دیگر از آقایانی است که مانند همین حدیث را نقل می کند .
زهی در میزان الاعتدال از او نام برده و از احمدبن حنبل مواردی را در بی اعتباری او از دشنام دادن به پیشینیان ، نوشیدن مسکرات و فتوا دادن به باطل نقل کرده است .
خطیب بغدادی با سلسله سند خود از نعیم بن حماد نقل کرده است که شام یا صبحانه را نزد وکیع خوردیم ، گفت : کدامیک را می خواهید برایتان بیاورم نبیذ پیرمردان (نوعی شراب از انگور خرما) یا نبیذ جوانان ؟
گفتم تو هم از این حرفها می زنی ؟ گفت : به نظر من این از آب فرات هم حلال تر است .
و از این احادیث و رجالی که علمای سنت خود در رد آنها سخن کرده اند بسیار است . می توانید در این زمینه به کتاب ( ازدواج ام کلثوم با عمر،مولف آیت اله سید علی حسینی میلانی)
مراجعه کنید .
بی تردید روایات و گفتارهایی که در این مورد ، بیان شده اند ، حاوی مطالبی است که تصدیق آنها به هیچ صورتی جایز و روا نیست .
به عنوان نمونه ، به این روایتی که نقل کرده اند توجه کنید :
علی ، ام کلثوم را با پارچه ای به نزد عمر فرستاد ............... و موارد دیگر.
پر واضح است که دلیل بطلان این ها روشن است .
نمونه دیگر ، قضیه وفات ام کلثوم در زمان معاویه است ............. چرا که عدم اعتبار آن به واسطه حضور وی در واقعه ی کربلا و جایگاه آشکار وی در حوادث آن ، محقق می شود . بنابراین آن زنی که همراه پسرش زید در یک روز مردند ( اشاره به حدیثی که در آن عنوان می کنند ام کلثوم از عمر پسری داشته که با هم فوت می کنند نامش زید بوده و عماربن ابی عمار می گوید بر سر جنازه ی ام کلثوم و پسرش حاضر بودم ............) و فلانی یا فرد دیگری بر آنها نماز گزارد ......... یکی از زنهای عمر بوده است . خواه اینکه نامش ام کلثوم بود که نام تعدادی از همسران عمر یا کنیه آنها ام کلثوم بود ، یا نامش ام کلثوم نبوده است .
یکی از دانشمندان ، شیخ ابو محمد نوبختی از پیشینیان امامیه می نویسد : ام کلثوم ، صغیر و نا بالغ بود و عمر پیش از این که با او زفاف نماید ، مرد .(بحارالانوار : 42/91 )
در اصول کافی
آن گاه که عمر به خواستگاری آمد ، امیرمومنان علی علیه السلام به او فرمود : او دختر بچه است .پس از آن عمر ، عباس را دید و به او گفت : چه شده؟ آیا من عیبی دارم ؟ عباس گفت: چرا می پرسی ؟
عمر گفت : از پسر برادرت، دخترش را خواستگاری کردم ، او مرا رد کرد . به خدا سوگند ! چشمه ی زمزم را پر خواهم کرد ، همه ی کرامت های شما را نابود خواهم ساخت و دوشاهد علیه علی اقامه می کنم که او دزدی کرده است و دستش را قطع خواهم کرد .
عباس به نزد امیرمومنان علی علیه السلام آمد و او را از سخنان عمر آگاه کرد و از او خواست تا این موضوع را به او بسپارد .
امام علیه السلام نیز پذیرفت .
همچنین در حدیث دیگری از کافی آمده است که: (( هنگامی که عمر مرد ، علی علیه السلام به نزد ام کلثوم آمد ،دست او را گرفت و به خانه ی خویش برد .))
حالا از شما می پرسیم بر فرض که این ازدواج صورت گرفته باشد آیا یک خواستگاری و ازدواج تحمیلی و تهدید آمیز چه فضیلتی برای عمر پدید می آورد ؟ و چنین خواستگاری و ازدواجی چه نقص و عیبی برای امیرالمومنان علی و اهل بیت علیهم السلام وارد می سازد؟
آیا یک چنین ازدواجی دلیل دوستی و صمیمیت است .
این ازدواج به جای فضیلت باعث ننگ وخفت است و برای شیعه باعث افزایش نفرت از ظلم وظالمی خواهد شد که خود را بر دختری مظلوم تحمیل کرده است